دستفروش دوره گرد

دستفروش دوره گرد

زندگی یک انتخاب نیست؛ زندگی تنها یک انتخاب است
دستفروش دوره گرد

دستفروش دوره گرد

زندگی یک انتخاب نیست؛ زندگی تنها یک انتخاب است

پایانی ناگذیر..

دوستان عزیزی که توی این مدت شریک تلخ و شیرین زندگی هم شدیم  همه اتون رو به خدای عشق و مهربانی می سپارم.. 

هر جا هستید وجودتون پر از عشق و محبت و مهربانی 

نظرات 35 + ارسال نظر
یادداشت های روزمرگی دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 12:57 http://dailylife.blogsky.com

همین چند دقیقه پیش پنل مدیریتی اعلام کرد «وبلاگ دستفروش دوره گرد» به روز شد. یکی از پیغام های دوست داشتنی برای من همین پیغام به روز رسانی بود. همیشه هر کاری داشتم و دستم به هر جا که بند بود خودمو می رسوندم..
اینجا برای من پر از خاطره است.. حتی این رنگ سبز منو برد به بیست و یک بهمن.. روزی که تولد دختر کوچولو رو دادین..
صدای هیچ دوستی رو نشنیدم اما وقتی وبلاگ رو باز می کردم گوشم ر از همهمه می شد.. حتی توی روزهای خلوتش.
قرار بود سال نود و پنج فعال تر باشیم و باشید.. خیلی هم خوب شروع شد.. اما نشد. به هر دلیلی. ولی تجربه خیلی خوبی بود برای من و همیشه گوشه ذهنم نگهش می دارم.
امیدوارم در شرایطی بهتر باز هم فرصت تجدید دیدار و گفت و گو برای ما فراهم بشه انشالا.
در پناه حضرت حق..

خورشید دوشنبه 7 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 13:32

هم غصم گرفت هم عصبانی شدم هم کاری نمیتونم بکنم که منصرف بشید
هر چیزی یه اغازی داره ویه پایانی شاید من هم یه روز به این نتیجه برسم که پایان کارم فرا رسیده
موفق باشید

مسافر غربت پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 00:19

چرا ناگذیر؟! دلمون تنگ میشه

شکیبا پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 16:56 http://sh44.blogsky.com

سلام
حیفه چراغ این خونه مجازی خاموش بشه
کم بنویسین دیر بنویسین اما بطفا بنویسین

محسن جمعه 11 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 12:29

سلام.
خوبین؟
نمیدونم در جریان هستین یا نه اما مریم خانوم چند وقتی هست که وبشون رو تعطیل کردن و من میخوام اگر میشه شما کمک کنید تا ایشون برگردن.
من تمام نوشته هایی که میشد رو از وب ایشون بازیابی کردم و ثبت کردم.
maryam300400.blogfa.com
نمیدونم اینکارم درسته یا نه. اما این تنها کاریه که از دستم بر میاد. امیدوارم حاضر به کمک کردن بشید. موفق باشین.

سلام اون تصمیم اش رو گرفته رفیق..

شادی جمعه 11 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 14:34

هی اومدم رفرش کردم ببینم جواب کامنت ها رو که مطمئن بودم برای همه جای سواله این رفتن غیر منتظره ،رو چی میدید. تا اینکه صبح دیدم همه رو با گل آبی جواب دادین. ترجیح میدم هیچی نگم اگه قراره جواب منم با گل ابی بدین.

ستاره جمعه 11 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 18:37 http://ssetare.blogsky.com


چه بد

زری جمعه 11 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 22:28

ای بابا علاوه بر وبلاگ مریم حالا باید گهگداری هم بیاییم اینجا ببینیم تجدیدنظر کرده اید برای برگشت یا نه؟ هر چند ظاهرا دوستانی که اعلام خداحافظی میکنن عزمشون جزمه برای رفتن ...
موفق باشید و سربلند در کنارخانواده ی عزیزتون

پژمان شنبه 12 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 08:50 http://chashmanman.mihanblog.com/

سلام
خدا نگهدارت رفیق. خیلی دوست دارم

یلدا شنبه 12 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 08:57 http://yaldapaeez.blogsky.com/

چقدر حیفه ...

مسافر غربت یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 12:02

این اقای محسن که کامنت گذاشته با اجازه ی کی مطالب منو بازیابی و ثبت کرده؟!!!!!!!

والا من نمی شناسمشون.. تایید می کنم اگه دید جواب بده خودش..

محسن چهارشنبه 16 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 03:36

درجواب به مریم خانوم:
سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه.
من تنها خواسته و منظورم از اینکار اینبود تا کاری کنم شما برگردین. برام نوشته ها و وبتون با ارزش بود و نمیخواستم از بین برن.
با اجازه ی هیچ کس. اگر باعث ناراحتی شدم از شما معذرت میخوام.
چکار کنم؟میخواید پاکش کنم. من هزار جای وب نوشتم که مطالب از شما بوده و حتی ادرس وبتون رو هم گذاشتم.
شما هر دفعه دارید بد با من برخورد میکنید و من به خاطر اشتباه گذشتم بیشتر از قبل احترامتون رو نگه داشتم. اینبارم حتما قراره کلی فحش بدید یا بد حرف بزنید. اشکالی نداره. شاید حقمه...
نمیدونم و نمیتونم چجوری عصبانیت شما رو کم کنم. چی بگم که دیگه جوابم فحش و بی احترامی نباشه. چقدر احترام بذارم تا...
من شخصیت شما رو دوست دارم. برای من یه جور سرمشق و اسوه بودید. وبتون رو دوس دارم. نوشته هاتون رو دوست دارم. از شما خواهش میکنم که برگردید و بنویسید. همین!
هر جا هستین براتون ارزوی سلامتی و خوشبختی میکنم.

زری شنبه 19 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 17:21

سلام. این آقا محسن مطالب مریم رو کجا گذاشته؟ آدرس وبلاگش کجاست؟ میخاستم ببینم مطالب یکی دیگه را چه جوری تو وبش گذاشته اون هم مظالب مریم که بیشتر دلنوشته بود و با ادبیات خاص خودش و انگار یه جورایی دورهمی نوشته بود با دوستهایی که خودش خوب میشناخت. منظورم اینه مطالبش و وبش خیلی هم پابلیک نبود.
میگما آقا عرفان این پست خداحافظی ات چه دنباله دار شده کلی چالشی شده و نمیتونی هم در اینجا را تخته کنی خخخ انگار قسمت نیست

سلام ایشالله بیاد خودش جواب بده..
من که جایی نرفتم فقط یه دوره نوشتاری بود که الان به سر اومده.. کجا برم؟!! من تازه پیدات کردم..امتحانات رو گاهی با نمره های ضایعی پاس می کنم به امید اینکه یه فرصت خوبی پیداکنم بشیم حسابی بخونم.. راستش علاقه مند شدم به این رشته اتون.. شاید بد نمی شد همون سال 77 همین رشته رو خونده بودم..

زری یکشنبه 20 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 10:11

عه مگه پست خداحافظی نبود؟
واقعنی یه سال تموم شد؟؟؟ آره باهاتون موافقم رشته خوبیه. حالا تو این سالهها هم که بیکار نبودید به هرحال اندوخته هاتون زیاده.ماهی رو هر وقت از آب بگیرید تازه است.
نمرات امتحانات برا کانون اصلا مهم نیست اما اگر بخواهید فوق بخونید بکارتون میاد که بعید میدونم دنبال فوق برید. اگر سال دیگه تا پایان تابستان درستون تموم میشه،یعنی سال دیگه میتونید در امتحانات کانون شرکت کنید. از همین الان خوندن برای کانون را شروع کنید. وقت کم میاریدها. مطالب زیاده و برخی از درسها مثل مدنی نیاز داره تو ذهنتون جا بیفته. از مدنی غافل نشید.

چرا پست خداحافظی که بود ولی اینجا رو حذف نمی کنم.. امیداورم بتونم تا تابستون آینده تموم کنم.. ایشالله براش وقت خوب می ذارم.. مدنی هم خیلی باحاله

محسن سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 01:14

سلام.
ببخشید اگر یه کمی... به قول زری خانوم چالش به وجود اوردم. به هر حال پست اخر وبلاگ به این خوبی حیفه که اینجور بشه.
نمیدونم چرا هر بار میام ابروش رو درست کنم میزنم چشمشو کور میکنم.

در جواب به زری خانوم:
رزی خانوم من نوشته ها رو توی وب خودم نذاشتم. یه وبلاگ درست کردم و تمام نوشته های مریم خانوم رو اونجا ذخیره کردم. همین! چون نمیخواستم این نوشته ها از دست برن.
بله بله خیلی از پست ها که رمز داشته رو نشد پیدا کنم. بخش بزرگی از پست های اخیر، این 5 یا 6 ماه اخیر رو هم متاسفانه کامل از دست دادم.
الانم فقط کافیه خود مریم خانوم، یا کسی از خواننده های وب ایشون بگه که از این کار ناراحت هست. به محض این که بدونم پاکش میکنم.
+ای کاش حداقل اول وب رو نگاه میکردید بعد اینجوری میگفتین...

سلام..
دختر خانوم های عزیز مریم و زری خانوم یه کوچولو با حسن نیت نگاه کنید لطفا..

زری سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 09:34

خطاب به آقایان محسن و عرفان.
والله من هم که حرفی نزدم و اصلا من چه کاره ام که بخوام در مورد وبلاگ مریم حرفی بزنم؟ فقط میخواستم وبلاگ مورد نظر آقا محسن را ببینم که دیدم دسترسی ای بهش نیست. اصلا اگر آقا محسن غیر از وبلاگ مطالب مریم، خودش هم وبلاگی داره من نتونستم ببینم یعنی آدرسش رو نفهمیدم. چون زیر کامنتهای ایشون هم آدرسی نیست. این هم که فرمورده اید ایکاش حداقل یه نگاهی میکردید و.... خب من هم که تو کامنتم همین رو گفته بودم گفتم دوست دارم ببینم مطالب رو چه جوری گذاشته اید.
در مورد حسن نیت، چون من در این موضوع هیچ سمتی ندارم و ذی نفع نیستم بنابراین هیچ گونه حسن نیت و سوءنیتی نیز ندارم.
راستی خطاب به مریم؛ مریم جون خواهر پاشو بیا یه کلام یه چیزی بگو و این قضیه را ختم به خیر کن. بماند که قرار بود یه آدرس جدید بزنی و اطلاع بدی:) البته فکر کنم گفتته بودی شاید! شاید هم زدی و اصلا از دست من فرار کردی؟! مریم؟؟؟؟؟؟

زری خانوم من اگه اسم شما رو در کنار اسم مریم خانوم آوردم صرفا دلیل اش اینه که صمیمی ترین دوست اش هستید. اصلا مثل یه سیب اید که از وسط گازش زده باشند
من نمی دونم بین وبلاگ مسافر و آقا محسن دقیقا چی گذشته ولی توصیه ام درباره آقا محسن به این دلیل هست که ارادت و علاقه ایشون رو صادقانه می بینم..
اگه صفحه ای چیزی ازش باز شد خبر بدید ما هم بخونیم.. تازه قرار بود یه دورهمی ترتیب بده که ظاهر پیچوند یا پیچیده شد.

مسافر غربت سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 12:50

اوههه چه خبرههه اینجا:))))
اقای محسن من مطالبمو که حذف نکردم فقط ثبت موقت کردم برای خودم می مونه فکرم نکنم اونق در مهم باشن به قول زری یه دورهمی بود دیگه تموم شد رفت ....
شما هم لطفا مطالب منو از اون وبی که من خودمم ادرسشو ندارم بردارید هرچی باشه اصلا اخلاقی نیس بی اجازه مطالب یکی رو جای دیگه ای انتشار بدین

دوم یه سلام گنده عرض میکنم خدمت زری خانم بگم والا اینقدر درگیرم که اصلا یادم نمیاد یه زمانی وبلاگ داشتم توش غر غر میکردم این روزا فقط محتاج یه کمی خواب بیشترم همین

مسافر غربت سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 20:26

اقای عرفان عزیز بحث حسن نیت نیست ..... در واقع این اقای محسن یه روزی بدجور حال ما رو گرفتن که به خودم حق میدم که حداقل دلم نخاد یه جایی مطالبم عمومی شه ... بابا شاید دو روز دیگه شوهر کردم اومد خوند اینا رو ........

بابا چرا توجه نمی کنید آخه... خب مریم خانوم دلش شوهر می خواد.. چقدر ملت بی توجه شدن به خداااا

محسن سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 23:06 http://manaaliyam.blogfa.com/

سلام به همه
ممنون اقا عرفان. واقعا ممنون.
در جواب به زری خانوم:
بله. چشم.
manaaliyam.blogfa.com
الان گذاشتم.
اون که ادرس خودم بود.
اینم ادرس وبی که محل ذخیره پست های مریم خانومه:
maryam300400.blogfa.com
یه صفر بیشتر. با همون قالب، با همون عکس ها، با همون اهنگ. که البته مدتهاست سرویس ارایه دهندش کار نمیکنه. من رفتم از جای دیگه پیداش کردم و گذاشتمش.
یه سری مطالب هم از تیرماه 91 به دست اوردم.
و در جواب به مریم خانوم:
بله چشم. حتما پاکش میکنم.
فقط... خواهشم اینه که حداقل یه بار ببینیدش. پدرم درومد تا ساختمش. نزدیک 270 تا پست پیدا کردم. قشنگ یه شب تا صبح بیدار بودم. کلی با امیدواری که شاید شما برگردین و دوباره بنویسین.
+ من خواستم ازتون اجازه بگیرم اما هیچ ادرس ایمیلی پیدا نکردم. کامنت ها رو هم که بسته بودین. من حتی سایت لینکدین رو هم نگاه کردم. تمام مریم هایی که شریف خونده بودن و کانادا زندگی میکنن رو نگاه کردم اما هیچکدومشون مشخصاتشون به شما نمیخورد.
+ من تو همون کامنت اول ادرس وب رو گذاشته بودما!

بابااااااااا...

زری سه‌شنبه 22 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 23:36

به به ، خدا را شکر این چالش هم به خیر و خوشی ختم شد الحمدلله مریم هم اومد و در مورد وبلاگ آقا محسن هم نظر قاطعش را داد.
خب خدا راشکر مریم جان خالت خوبه و این کم پیدا بودنت به دلیل پر کاری و برنامه های فشرده است که خبر بسیار خوبیه
آقا عرفان دیگه فکر کنم واقعا وبلاگت سوت و کور بشه دیگه حداقل من موضوعی ندارم بیام هی کامنت بذارم. مگر اینکه خودت یه فکری بکنی

من اصلا وقف دوستانم.. اصلا زندگی می کنم که بقیه حالشون خوب بشه
من که اینجا هستم.. شما رو نمی دونم.. دلم نمیاد این وبلاگ رو که بخشی از چهار سال جوانیم هست رو حذف کنم.. اگرچه همونطور که گفتم نمی نویسم.. اعلام کردم که دوستانی که برای خوندن پست سر می زنن فکرشون از این وبلاگ آزاد بشه لااقل

مسافر غربت چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 13:12

اقای محسن مرسی بابت توجه و حسن نظر مثبتت نسبت به بنده ... تو فرصت مناسبی میرم وبمو میبینم

اقای عرفان و زری خانم اعلام کنم خدمتتون بنده یه جورایی در شرف ازدواج قرار گرفتمم والا دروغ چرا میترسم یکی بره نوشته هامو بخونه ههههههههه

وااای مبارکه.. به نظرم نهایت نامردیه اگه دوستان وبلاگی رو به هر ترتیب که صلاح می دونی خوشحال نکنی.. من با یه نهار تطمیع می شم؛ اونم نه رستوران البرز همین درکه ای جایی هم شد خوبه.. این از من.. بقیه رو نمی دونم

مسافر غربت چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 13:35

اقای محسن ممنون من حسن نیت شما رو قبول دارم ولی من زندگینامه ام نمیخام الان پابلیش باشه تازه شما عکسای پروفایل منم گذاشتین باز کاش عکسا رو نمیذاشتین..... من نمیخام همسر آینده در هر صورت ام از گذشته ام بدونه .. جزئیات زندگی من با عکسام رو وبه ... ازتون خواهش میکنم اون وب پاک شه ... باز اگر فرصتی شه و زندگی دست یاری بده از زندگی جدیدم باز مینویسم فقط خواهش میکنم اون مطالبو پاک کنید....

اقای عرفان از شما هم عذر میخام وبتون واسط گفت و گوی من با بقیه شد

نه واقعا خوشحال می شم .. الان نقش یه تالار گفتگو رو دارم بازی می کنم..
تازه ماجرا شروع شد.. الان زری میاد و با جیغ و دست و هورا کلی بهت تبریک می گه

مسافر غربت چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 23:46

فکر کنم دیگه نیاز به وبلاگ نباشم من میام همینجا حرفامو میگم میرم

ولی من نگران این کار اقای محسن شدم عکس منن؟؟ با زندگی شخصی من ؟؟؟!!!!! اقای محسن یه کم فکر کن من حتی عمسای پروفایلمم گاهی برمیداشتم کسی هویت منو نفهمه .....

محسن چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 23:59


بله. وبو همین الان پاک کردم.
خیلی خیلی تبریک میگم.
امیدوارم هر چه زودتر اون وب جدید رو بسازید و بازم بیایم و بخونیم.
خیلی خوشحال شدم.

زری جمعه 25 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 10:02

وااااااای مریم ! دختر تبرییییییییک و بوس و بغل..... خیلی خوشحال شدم. قربونت برم بهت یه عالمه تبریک میگم. دوماد کیه؟ ایرانیه؟ یا خارجکی؟ وای مریم جونم چه عروس خوشگلی بشی تو
آقا عرفان ظاهرا سلیقه اش خوبه، برای ناهار یا شام عروسی هر جا با ایشون به توافق رسیدی ، من هم موافقم
راستی یه پیشنهاد؛ اینجا باشه گلوگاه ارتباطی بین وبلاگ مریم و عرفان

بفرما.. نگفتم

مسافر غربت جمعه 25 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 15:10

ایرانی هستن ، ایرانم زندگی میکنن

فدات شم زری جون

بیچاره اقا عرفان :)))

قبلا گفتم.. من وقف دوستان هستم.. هیچی برای خودم نمی خوام


الا یه دست کباب کوبیده

زری شنبه 26 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 12:13

پس ظاهرا عروسی ایرانه
آقا عرفان یعنی چی من هیچی نمیخوام الا یه دست کباب کوبیده؟؟؟ یعنی یه دست کباب کوبیده ؟؟ فقط!!! فکر کنم باید امور هماهنگی رو خودم بعهده بگیرم، اینجوری بهتره

ساده ای ها.... خب همه چی از همین دو سیخ کباب کوبیده شروع می شه.. همون اولش که نباید طرفمون رو ترسوند.. تا پشت سر من بیا کاری ات نباشه..

زری شنبه 26 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 23:47

اکی، پس شما با همین فرمووون برو .... من پشت سرتون میام پس حدس اولم درست بود؛ آقا عرفان کار خودش رو بلده ببینم چکار میکنی

زهرا یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 13:56

سلام
کی به کیه اقا عرفان...؟ این پستو بردار.
ما که چیزی ندیدیم...

سلام نه واقعا قصد نوشتن نیست که حالا بخوام یواشکی این پست رو بردارم..
ولی اینجا یه جور ترمینال اطلاعاتی می مونه تا وقتی که دوستان مایل باشن نسبت به وضعیت همدیگه مطلع باشند.. کاری که پیشرفته ترش رو تلگرام و واتس آپ و ... انجام می ده

[ بدون نام ] یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 15:16

خب یه گروه درست کنید.

فکر نکنم استقبالی بشه ازش.. تازه واقعا باید دید داشتن اش خوبه یا نه

زهرا یکشنبه 27 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 17:05

چرا کسی که پیشنهاد گروه داد اسم نداره؟؟؟
اقا عرفان شما چرا تردید دارید؟؟؟ به نظرم گروه خیلی میتونه عالی باشه ولی تو این مشکلات بخصوصی که الان رایجه به کجا میرسه؟ نهایتا اگه نظرتون اینه من حرفی ندارم.

ببخشید من دقیقا متوجه نشدم شما کدوم زهرا خانوم هستید. فکر کردم نفر قبلی هم شمایید اسمتون یادتون رفته. به هر حال ممکنه دوستان تمایل نداشته باشند گروه تشکیل بدند و درست نیست با اصرار من توی محذوریت قرار بگیرند. اگر چه من خودم شماره همراه دائمی بعضی از دوستان رو هم دارم ولی برای تشکیل گروه باید همه به این نتیجه برسند که لازمه بعد.

شکیبا یکشنبه 17 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 10:47 http://sh44.blogsky.com

سلام
وقتتون بخیر
خیال برگشتن ندارین ؟

سلام خانوم شکیبای عزیز.. راسش رمقی در این فضا نمی بینم دیگه..

محسن یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 00:53

سلام
خوبین؟
عرفان خان خبری از مریم خانوم ندارین؟

سلام. نه والا منم مثل شما بی خبرم..

زهرا جمعه 2 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 18:41

سلام
مثل اینکه این ترمینال اطلاعاتی نفسای اخرو کشید.
من دوست داشتم اگه گروهی باشه به منم افتخار بدین
به هر حال ایمیلم هست. لطفا به منم اطلاع بدین
متشکرم

سلام. بله به قول شما این ترمینال هم متروکه شد.. گروهی که نیست.. تک و توک از حال دوستان مطلع هستیم..

صهبا جمعه 2 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 23:54 http://www.sahba44.blogfa.com

اووووووو چه خبره اینجاااااااااااااااااااااا

الان دیگه خبری نیست!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد